عشق فقط............

دلداده حسین

عشق فقط............

  • خانه 
  • تماس  

شاید برای شما اتفاق بیوفتد

12 دی 1393 توسط رفیق شهدا


شاید برای شما هم اتفاق بیافتد…

 3 نظر

ستاره اسمان ها

12 دی 1393 توسط رفیق شهدا

بسم رب الشهدا و الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!… با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ پس با زبان کودکی ام برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است وقتی کوچکتر بودم، مادرم همیشه از تو می گفت ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت … من از تو فقط همین ها را به یادگار دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی مادرم می گفت تو هر پنجشنبه وقتی که به مدرسه ی طلبه قم می رفتی به خانه ما هم سری می زدی . نمی دانم، آیا الان هم می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم ، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم.

 نظر دهید »

درست است اقا

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا




گفت : حاج آقا! من شنیده ام اگر انسان در نماز متوجه شود

که کسی در حال دزدیدن کفش اوست، می تواند نماز را بشکند

و برود کفشش را بگیرد، درست است حاج آقا؟!

شیخ گفت : درست است آقا.

نمازی که در آن حواست به کفشت است، اصلاً باید شکست …!

 1 نظر

سرمابرای دشمن چقدرمی ارزه؟

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا





ضد انقلاب در کردستان نیرو های زبده سپاه رو شناسای می کرد بعد برا سرشون جایزه می گذاشت
وقتی محمود کاوه به کردستان آمد،دو هفته بعد اسمش رفت تو لیست سیاهشان !!!
برای سرش سه هزار تومان جایزه گذاشت !!!
یک ماه بعد سر کاوه را پانزده هزار تومان می خرید چند ماه بعد در عملیات آزاد سازی بوکان،
قیمت سر محمود کاوه به دو میلیون تومان رسید!!!!!!!


پی نوشت : سر مارو چند قیمت میزارن؟؟

خودم ک هیچی نمی ارزم جدی میگم…

 نظر دهید »

من واوسیاهیم اما....

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا





و او دست و لباسش سیاه و من دلم سیاه؛ و چقدر فرق است بین سیاهی من و او …

 نظر دهید »

ان ها را رها نکرده ایم

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا







مَشک رنج‌های انقلاب را به دندان کشیده‌ایم و دست و پا داده‌ایم …


اما آن‌را رها نکرده‌ایم… !!!

سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی…


 نظر دهید »

مادر

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا






خیلی‌ وقت‌ است‌ که‌ مادر …

قسَم‌ داده‌

تمام‌ آب‌های‌ عالم‌ را

به‌ پهلویی‌ شکسته‌

برای‌ کشفِ‌ نشانی‌ از تو…

حالا که‌ خودت‌ را نمی‌آوری‌

لااقل‌ ….

پلاکت‌ را برای‌ دلتنگی‌هامان‌ بفرست‌!


منبع:http://shahid207.mihanblog.com
 نظر دهید »

وداع دوقلوهاباپدرشهیدشان

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا



دو قلوهایش که به دنیا آمدند برای نام گذاری شان هر کسی چیزی می‌گفت.

اما حاجی گفت: هر چی قرآن بگه. قرآن را که باز کرد، آیه آمد «بشیراً و نذیراً» اسم پسرهایش را گذاشت بشیر و نذیر.

شهید محمد مهدی کازرونی در سال 1339 در روستای سعدی از توابع کازرون به دنیا آمد.

او در سال 1362 در حالی که فرماندهی طرح و عملیات لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت

و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.





منبع:http://shahid207.mihanblog.com
 نظر دهید »

تو تشنه تری

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا




قمقمه ی آبت را به اسیر عراقی دادی!

به دشمنت..

حال آنکه…

تصویر می گوید

تو تشنه تری…


السلام علیک یا ساقی العطاشا…..

منبع :
www.shahid207.mihanblog.com
 نظر دهید »

مادرم بالاخره امدم

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا

 




مادر سلام! آمده‌ام بعد سال‌ها

انگار انتظار تو را پیر کرده است

زود است باز این همه پیری برای تو

شاید منم که آمدنم دیرکرده است


مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم

یک مشت استخوان شدنم طول می‌کشید

تا ارتفاع شانه مردان شهرمان

از دست خاک پر زدنم طول می‌کشید

منبع :www.shahid207.mihanblog.com
 نظر دهید »

چشمایی که کربلا داد

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا




»» چشمایی که کربلا داد

بسم الله الرحمن الرحیم

مرا عهدی است باجانان که تا جان دربدن دارم                             هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

نمی دونم کی بود که نگاهم با نگاهت گره خورد.اصلا نمی دونم چرا گره خورد.همیشه تو مسیرم می دیدمت و چشمام خیره چشمات می شد و تو هم همینجوری منو نگاه می کردی.همیشه همون جا.اصلا وقتی به جای همیشگی نزدیک می شدم دنبالت می گشتم،شاید هم تو دنبال من می گشتی…

تا اینکه بالاخره اون روز که با بچه ها اومده بودیم،پیدات کردم نه، تو منو پیدا کردی.تصورش رو هم نمی کردم.یه دفه چشمم افتاد بهت.یادته از پیش شهید آوینی داشتیم می رفتیم که دیدمت؛اما همه اشتیاقم رو پنهان کردم تا بچه ها از رابطه ما چیزی متوجه نشن.بعدا تنها اومدم پیشت.بالاخره پیدات کرده بودم.خیلی شوق و ذوق داشتم. یادته چه روزای قشنگی باهم داشتیم؟بعضی روزا که میومدم صدای دعای یه جوون رو از چندتا ردیف بالاتر میشنیدم که کربلا می خواست والتماس می کرد.خیلی باسوزنوحه می خوند منم هی ازخدا می خواستم که کربلا نصیبش کنه.ازت براش کمک می خواستم؛اما نمی دونستم که تقدیر یه چیز دیگس.یکی ازهمون روزای قشنگ که داشتم باهات حرف می زدم باز اون جوونه اومده بود.هیچ وقت ندیدمش اما صداش رو می شنیدم که باز کربلا می خواست و همه آرزوش کربلا بود.همون موقع داشتم با خودم فکر می کردم این همه این جوون کربلا می خواد حالا خوبه من برم کربلا.نمی دونم چرا این به ذهنم رسید ؛اما هنوز این فکر تموم نشده بود که پیامک اومد اسممون برای کربلا پذیرفته شده!!!یادته همون جا روی قبرت وا رفتم.هیچی دست خودم نبود.وقتی به خودم اومدم دیدم چندنفری که اونجا بودن دارن نگاهم می کنن…

بعد از کربلا بازهم صدای اون جوون رو شنیدم تو حرم حضرت عبدالعظیم که  با التماس کربلا می خواست.خیلی براش دعا کردم اما نمی دونم بالاخره چی شد.فقط می دونم توبا نگاهات به من کربلا دادی.توبا نگاه های پاکت به من کربلا دادی. به من بی لیاقت. اونم چه کربلایی .زندگیم زیروروشد. راستی که شهدا بهترین رفقا هستند.دلم می خواست به اون جوون بگم اگه کربلا می خوای دل مادرای شهدا رو شاد کن ببین چه جوری کربلا می گیری. یعنی میشه عمر سراسر گناه منم به شهادت ختم بشه.                 

 نظر دهید »

عاشق خداااااااا

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا

می گفت: روزی در محاصره ی دشمن قرار گرفتم و هر لحظه احتمال می دادم به اسارت درآیم. در آن تنگنا به حضرت حق متوسل شدم و گفتم: «خدایا! نه دوست دارم اسیر دشمن شوم و نه می خواهم مرگم در اثر حادثه ای غیر از شهادت باشد. من فقط عاشق خودت هستم و می خواهم با درک فیض شهادت به لقای تو برسم. پروردگارا! به من فرصت بده از این مهلکه نجات پیدا یابم، همسرم را عقد کنم تا دینم کامل شود، بعد از آن در جوار رحمتت آرام گیرم. خدایا! شهادت هدیه ای است که فقط نصیب خوبان می کنی، مرا نیز لایق این مقام گردان.»

او از محاصره نجات یافت و به مشهد آمد و یک هفته بعد از مراسم عقدمان به منطقه باز گشت و چند روز بعد به شهادت رسید.

راوی :همسر شهید محمد علی نیک سیر»

منبع: «روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی ص84،




زیارت عاشورا

ا

آبان ماه ۷۳ بود توفیق نصیبم شده بود که در خدمت برادران جستجو گر نور در تفحص باشم.ما به منطقه طلائیه رفتیم .مدتی بود که هرچه تلاش میکردیم بی فایده بود.شهدا خودشان را نشان نمی دادند.از طرفی نگران بودیم با شروع بارندگی و…دیگر نتوانیم در اینجا کار کنیم.صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری شهدا بود نماز را خواندیم .سپس در حضور شهدا زیارت عاشورا شروع شد.یکی از یرادران با حالت عجیبی شروع به خواندن کرد.وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت:السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی ارواح التی..

که یکباره پیکر یک شهید به زمین افتاد!حال همه بچه ها تغییر کرده بود.بعد از اتمام برنامه به سمت دژ حرکت کردیم .هنوز در حال وهوای زیارت بودیم .باورش سخت است اما اولین بیل که زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد:الله اکبر…شهید …شهید..  به اتفاق بچه ها خاک ها را کنار زدیم ..همه میگفتند زیارت عاشورا کار خودش را کرده است.پیکر شهید کامل از خاک خارج شد اما هرچه گشتیم از پلاک او خبری نبود!اویک شهید گمنام بود.ما پس از پایان زیارت عاشورا همگی شهدا را به حق سید وسالار شهیدان قسم داده بودیم .حالا به همراه پیکر این شهید گمنام بجز سربند زیبای یاحسین علیه السلام  کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد.روی آن کتابچه نوشته بود:زیارت عاشورا….

منبع:کتاب کرامت شهدا ص ۴۴

راوی:شهید علیرضا غلامی مسئول تفحص لشگر امام حسین (ع)

 نظر دهید »

یادهمت

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا

یادهمت


دل دوباره عشق قسمت کرده است                     یاد کاوه یاد همت کرده است


یاد سرداران بی سر کرده است                      یاد بدر یاد صبر کرده است


یاد ومجنون وشلمچه کرده است                      یاد غوغا حلبچه کرده است


یاد فکه یاد مهران کرده است                        یاد نجواهای چمران کرده است


یاد سربندهای یازهرا بخیر                       یاد ان دلهای چون دریا بخیر


یاد ان نام اوران بی ریا                             یاد ان جان بر کفان جبهه ها


نیمه شب ها ذکر حق یاد                           یاد سرباز شهید بی پلاک

یاد ان تن های افتاده به خاک

 نظر دهید »

رفاقت شیرین تر از عسل

04 خرداد 1393 توسط رفیق شهدا

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ /> ayout v:ext="edit">

>خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید . نگید من یه گردان شهید میزنم بلکه یکیشون جوابمو بده ! شهدا در آخرالزمان اینقدر غریب و مظلومند که منتظر یه نیت پاک و باصفا هستن تا خودشون نشون بدن . آلبوم شهدا رو باز کنید . اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده ، ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه .آفرین درسته این همون دوست شماست ….

گام دوم : عهد بستن با شهید

یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاء کنید : با دوست شهیدم عهد می بندم پای رفلقت او تا لحظه شهادت خودم ، خواهم موند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردونم .

گام سوم : شناخت شهید

تا میتونید از دوست شهیدتون اطلاعات جمع آوری کنید .( عکس ، کلیپ ، دست نوشته ، خاطرات همرزمان ، خاطرات همسر شهید ، پوستر و ….) بصورت خرید از فروشگاه  یا دانلود از اینترنت

گام چهارم : هدیه ثواب اعمال خود به شهید

از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل نماز واجب و مستحبی ، ادعیه ، زیارات ، صدقه ، حتی درس خوندن برای رضایت خدا سریع تو ابتدا یا انتها ی آن بگید :

خدایا اطاعت من اگر چه اندک است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به رو ح دوست شهیدم ( طبق روایات  نه تنها ثواب اعمالتون کم نمیشه بلکه با برکتر هم خواهد شد )

گام پنجم : درگیر کردن خود با شهید

سریعا همین الان عکس صفحه گوشیتون رو عوض کنید و عکس دوست شهیدتون رو بذارید .فکر کنید که از امروز همه پیامکا و تماسهاتون توسط دوست شهید شما بررسی میشه .همین کارو برای دسکتاب  کامپیوتر هم انجام بدید ، محل کارتون ، کیف جیبی ، داشبورد ماشین ، هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از شهید تون بزارید . در طول روز تا میتونید با دوست شهیدتون حرف بزنید ، مدام به او فکرکنید صبح اولین نفر به او سلام کنید و آخر شب هم شب خیر

گام ششم : عدم گناه در حضور رفیق

آیا در حضور دوستی معنوی و روحانی  به این با صفایی میتوان گناه گرد ؟ نگاهامون ، رابطه هامون با همکلاسی های نامحرم ، چت با نامحرم ، غیبت ، دروغ ، کاهل نمازی ، کم فروشی ، کم کاری در شغل ، بد اخلاقی در منزل ، فیلم و کلیپ نامناسب در موبایل ، …. جواب این سوالا با خود شماست ….

گا م هفتم : اولین پاسخ شهید

گا م هشتم : حفظ و تقویت رابطه تا شهادت

مطمئنا با شیرینی  ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد …. ان شاء الله

 نظر دهید »

عشق فقط............

عزت در بدست آوردن دنیا نیست ؛ در از دست دادن و فدا کردن همه ی دنیاست ، برای او و برای رضای او ... آری حماسه ی او ثابت کرد: عزت در بدست آوردن دنیا نیست ...

عشق فقط............

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس